-
تو ... راحت ...
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 21:59
تو سخت بگیر ... تونگذار بگذرد ... راحت میگذرم از کنارت ... تو بپیچ و بپیچان دور خودت ... تو بگیر و بگیران دور خودت ... راحت میگذرم از کنارت ... تو ... راحت میگذرم از کنارت ... پ . ن : گذشت این کنکور لعنتی که نوشتن و گفتن ازش نمیشه یه پ .ن ساده ... میشه یه پست ... میشه ۹ ماه ... میشه یه زندگی ... تا اعلام نتایج نمیخوام...
-
دعا فرمایید مارا ... انرجی!مثبت بفرستید مارا :دی
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 10:26
فردا قراره بشه روز سرنوشت ما کنکوریا ... دعا کنید برامون ... اینجانب دختر آبان :دی محمدرضا پسر آبان :دی دخترک زبون دراز :دی مژگان :دی
-
پنج وارونه ام درد دارد ...
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 13:17
امروز بخاطر یه فرمی که باید سلامت پزشکیم رو تایید میکرد رفتم دکتر ... با دوتا از بچه ها ... دکتر معاینه میکنه و میگه نفس عمیق بکش .. نفس که میکشم انگار میشکنه توی گلوم ... حس میکنم قلبم داره از جا درمیاد ... تیر میکشه قلبم ... دکتر میگه نفس عمیق بکش ... فشارمو میگیره ... نبض ... ضربان قلب ... خیلی ریلکس و راحت میشینه...
-
ترانه ی خوب ... ترانه ی کلاسیک زندگی ! ...
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 17:09
نمیدونم تاحالا این اتفاق براتون افتاده یا نه ... یه موقعی هست که حس میکنید حرف دلتون رو به هیچ کسی نمیتونید بگید ... یه موقعی که یه حرف گنده روی قلبتون سنگینی می کنه و بعضی موقعها حس میکنید قلبتون زیر این حرف داره مچاله میشه ... دو سه روزی بود که وضعیت من این بود ... یعنی یه حرفی مونده بود رو دلم ... حرف که نه ، یه...
-
خوردن آزمایشی !
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 20:17
داوطلب عزیز!آزمون آزمایشی فقط برای خوردن نیست کارای بهتری هم میشه کرد ... مثل خوابیدن !!!
-
ساکت نمون همیشه نازنینم ...
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 23:28
همین الان از کاشان رسیدم ... همین الانی ک میگم یعنی 11:07 دقیقه شب ... هیچ کس خونه نیست ... فضای بدی داره خونه انگار همه ی دور و برت فقط ارواحن ... زنگ زدم ب مامان ک رامین بیاد دنبالم مامان میگه رامین شماله ... اینجور وقتها هیچوقت کم نمیارم ... مامان میگه با آژانس میام دنبالت و من تخس بازی درمیارم ک نه خودم میام ......
-
دیوانگی هایم ...
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 22:37
من و شب و تاریکی مطلق ... من و شب و صدای خسرو شکیبایی نازنین در گوشم ... من و شب و کوچه ای که تمام نمیشود ... من و شب و شوک شنیدن دوستت دارم از زبان تو ... من و شب و گریه ی بی دلیل ... منٍ دیوانه را چه به دوستت دارمهای تو ... صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن...
-
برای بابای شلوار جین پوش این روزها !
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 20:57
قربانت بروم خوبی ؟ ... سوال ندارد که ... میدانم خوبی ... میدانم آنقدر سرزنده ای که خبری از این افسردگی لعنتی و مریضیهای دور و برت نیست ... تویی و همان بابای سرزنده ... همان بابایی که میخواند برایم فریبا دختر زیبا ... این که این روزها دیگر در خانه بند نمیشوی برای من بال درآوردن است ... این که انقدر حوصله داری که از ۱...
-
یه روز خوب میاد ... شایدم اومده ...
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 22:53
این روزها آهنگ منصور (بری باخ)رو میذارم با صدای بلند و شروع میکنم به بالا پایین پریدن با این هیکل! که مثلا یعنی دارم ترکی میرقصم ... خیلی وقتا بابا باهام همراه میشه و از اون رقصای مخصوص خودش رو اجرا میکنه ... و مامان با چشای شاد دست میزنه و میخنده .... و بابا ... بابا این روزا خوبه ... یعنی احساس میکنم خیلی خوبه ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 18:37
اینکه من خسته ام به کسی ربطی نداره ... اینکه خسته شدم از لوس بازیای بقیه هم نباید به بقیه ربط داشته باشه ... اینکه از اینکه هر لحظه یکی بیاد پیشم و بگه من قبول نمیشم ... مطمئنم و بعد بزنه زیر گریه هم خسته ام ... چرا همه فک میکنن من ظرفیتم زیاده ؟! ... نیس به خدا نیس ... این روزا و بعد این قلمچی مزخرف واقعا دارم به...
-
درابعاداین عصر خاموش من ازطعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 17:15
خیلی وقته که ننوشتم ... این خیلی وقت واسه من معتاد به نت میتونه همین یه ماه و خورده ای باشه ... چند هفته ست نت نمیام ... ذهنم خیلی پره ... خیلی دوست داشتم بنویسم ... نشد ... * محیط غریب خوابگاهمونو دوس دارم ... بخصوص وقتی شب میشه و من میرم توی اون پله های منتهی به نمازخونه سرمو تکیه میدم به اون پنجره ی بلند و زل میزنم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 22:15
عاشق اینم که سالنامه ی کوچیکمو بگیرم دستم با یه مداد که توش بنویسم ... با یه هندزفری توی گوش ... با صدای پینک فلوید توی مغزت ... همون دفترچه ای که بابا اونشب یواشکی رفت سراغش و به خیال اینکه عاشقانه های دخترشو پیدا کرده با یه لبخند خوند تمومشو و صبح مثل یه راز خیلی مهم برای مامان تعریف میکرد ... چی میخواستم بگم و چی...
-
تعطیلم من چقدر :دی
شنبه 1 آبانماه سال 1389 16:16
فرض کن همینجوری خوش و خرم داری زندگی میکنی و درستو میخونی و فعلا وبلاگ نویسی رو تعطیل کردی ... بعد یهو از یکی میشنوی وبتو میخونه که هنگ میکنی ... بعد به واسطه ی همون میفهمی که کیا تا حالا وبتو میخوندن و تو خبر نداشتی و هر اراجیفی دوست داشتی مینوشتی ... بعد میشینی با خودت فک میکنی که خب چون میخونن از این به بعد همه چیز...
-
دل گرفتن عنوان ندارد !
شنبه 10 مهرماه سال 1389 19:18
این روزا چقد تند تند دلم میگیره ... دوست داشتم یکی بود تا سرش داد میزدم ... دل تنگیامو میگفتم ... گریه میکردم ... زار میزدم ... سرمو میذاشتم رو شونش اما ... نیست ... * قلب من از تپیدنش خسته شد ... لحظه م با ضربه های معکوس مرد ضربان معکوس - محسن یگانه
-
خواب میبینم ...
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 22:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 خواب میبینم ... سال سوم ابتدایی ام ... پام آتل داره **... به زور خودمو از پله های مدرسه ابتداییم میکشم طبقه ی دوم ... اه ... چقد پله داره ... وارد کلاس که میشم میبینم معلم سال دومم نشسته روی صندلی و داره نگام میکنه ... همیشه ازش بدم میومد ... با آتل...
-
غرغرای هفته ی آخر تابستون !
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 14:00
*واسه منی که تو تابستون تفریحی ندارم تابستون مزخرف و خسته کنندست ... توی کل تابستون روزشماری میکردم واسه اینکه پاییز از راه برسه اما این هفته ی آخرو کرختم ... بیحوصله ام ... کلی کار عقب مونده ... درس نخونده ... فعلا که پای درسامم ... اما خب نتو دو روزه که نمیتونم ترک کنم ... **میام نت اما کمتر ... همه رو میخونم از...
-
۱
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 13:09
از این به بعد تایتل روزمره هام شماره ای میشه ... * دیشب داشت این ملکوت رو نشون میداد ... آی من حرص خوردم ... آی حرص خوردم :دی ۴۰ سال این شریفه رو ول کرده رفته حاجی جون ( حاجی جون یه تکون :دی ) حالا بعد اینهمه برگشته میگه ببخش ... آخه کدوم بخشش ... کدوم کشک ... الکیه مگه ؟ این ۴۰ سال زندگی رو کی برمیگردونه ؟ ... تازه...
-
پیچک ....
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 14:49
پیچکی می شوم ومی تازم بر تمام تنت بر تمام تار و پودت تا هیچ کس به تو دست نیابد مگر با از بین بردن من Scorpions - 01 Raised on Rock
-
خونه نو ... وبلاگ نو ...
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 21:20
همیشه عاشق تجربه کردن چیزای جدیدم ... عاشق اینم که هی واسه اولین بار از یه چی استفاده کنم ... این خونه ی نو هم حکم یه چیز تازه رو داره که هی میخوام توش بچرخم و بگردم و بخندم ... خوش اومدید به خونه ی جدیدم ...