عاشق اینم که سالنامه ی کوچیکمو بگیرم دستم با یه مداد که توش بنویسم ... با یه هندزفری توی گوش ... با صدای پینک فلوید توی مغزت ... همون دفترچه ای که بابا اونشب یواشکی رفت سراغش و به خیال اینکه عاشقانه های دخترشو پیدا کرده با یه لبخند خوند تمومشو و صبح مثل یه راز خیلی مهم برای مامان تعریف میکرد ...

چی میخواستم بگم و چی شد ... دوران کنکور مزخرفه ... به مزخرفی کتابای تلنبار شده توی قفسه کتابام ... به مزخرفی آیه ها و چیزایی که باید مث طوطی حفظ کنم بدون هیچ اعتقادی ... به مزخرفی زبون مزخرف عربی ... اما من آدمی نیستم که کم بیارم جلوی این مزخرفات ... میخونم و حفظ میکنم و جلوشون وامیستم ... مثل یه کوه ...


* قلمچی دومو بهتر دادم ... یه کم به خودم امیدوار شدم ... کارنامم توی ادامه مطلبه ... کسی خواست ببینه ... به عربی خوب توجه کنید :دی


** مرسی از همه ی اونایی که تولدمو تبریک گفتن و مرسی از همه ی اونایی که نگفتن ...


*** اینروزا اعصاب درست درمون ندارم ... اگه یه وخ یکیتون اس ام اس دادید و جواب ندادم ناراحت نشید :دی


**** goodbye blue sky

ادامه مطلب ...