-
بابک اسحاقی تسلیت ! ...
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 20:07
هروقت خبر فوت میشنوم یاد اون پنج شنبه لعنتی میفتم که موبایل عمو زنگ خورده و عموی آروم یهو سرشو انداخت پایین و جون نداشت تو چشم من و رامین نگاه کنه و چیزی بگه سرشو انداخت پایین و با عمو کوچیکه رفتن از خونه بیرون و تنها چیزی که بعدش یادم میاد صدای گریه های زنعموم تو ماشینه و من ِ مات و مبهوت که فقط از شیشه ماشین دارم...
-
تولدم مبارک ! ...
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 22:15
به گمونم این سختترین کار دنیا باشه که دیگه تبریک تولدی از مادرت نشنوی ! دیگه ذوق و شوق و کیک خریدنای هر ساله ش نباشه ! به گمونم هست ! فردا که از خواب پاشم باید فقط و فقط وقتمو بذارم سر حاضر شدن و رفتن تولد دوستم ! شاید اینجوری زمان بگذره ! تولدم مبارک ! 21 سالم شد ! همیشه دوست داشتم برسم 18 سالگی ! رسیدم و دیدم هیچی...
-
ریلیشن ادوایز !
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 19:43
رابطه ای که تمام شده را کش ندهید ... تا حدی کش می آید ... بعد از آن تقش درمیرود ... میشود زور ... اجبار ... تحمل ... خیانت ...
-
مادر مرد از بس که جان ندارد ...
دوشنبه 20 خردادماه سال 1392 15:30
خوبی عزیز دلم ؟! خوبی فدای لبخندای قشنگت بشم ؟! معلومه که خوبی ... تو همیشه خوب بودی ... اونقد خوب که هیشکی یه کوچولو ازت به دل نگرفته بود ... ولی خوب نبودیا ... اگه خوب بودی میموندی پیشم ... تو این روزای سخت محکم بغلم میکردی و آرومم میکردی ... لعنتی میدونی چقد دلم تنگ شده !؟! ... میدونی هرچی میرم جلوتر بیشتر همه چی...
-
حرص ...
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 20:18
آدمیزاده دیگه ! وقتى میبینه احتمال داشتن یه شخص یا شى کم و کمتر میشه حرصش واسه داشتن اون بیشتر و بیشتر مىشه !! ... + برگشتم ! مینویسم دیگه ! ... جای خالی وبلاگم تو زندگیم قشنگ حس میشه ! ...
-
مجمع دیوانه ها ... !
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 12:41
خورشـیــد دیــوانــِه صُـبـح بــه صـُـبــح میخندد و سـَـلام مـیـکــُـنـَـد ... دیـوانـه تـَـر اَز آن مـَـن و ماهیم که هَـر شـَـب دَر خانه اَت آفـتـابی مـیـشـَـویــم ... دیـوانـه دَر ایـن شـَـهـر زیـاد نـیـسـت ... مـَـن ... خـورشـیـد ... مــــــــــــــــــاه ...
-
اندر احوالات ماه رمضانی ! ...
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 22:56
دختر همسایه تندوتند از فواید روزه داری برایم میگوید و اینکه غمناکی این روزهایم برای این است که روزه نمیگیرم و حتما حس پوچی دارم ! ... یک چشمش به همراه اولش است و چشم دیگرش به ایرانسلش که مبادا دوست پسر"ها" اس ام اس بدهند و از دستش دربرود ... خواهرش از اتاق دیگر صدا میکندش که بیا نمازت قضا نشود ... به حالت...
-
روزت مبارک ...
شنبه 13 خردادماه سال 1391 17:21
داشتم به این فکر میکردم ک واسه روز پدر چی بنویسم ... یاد پستی افتادم که تو اوج بد بودن حال بابا نوشتم و یه دنیا بغض و گریه توش بود ... و پشت بندش پستی که حمید نوشت و خیلی خیلی اتفاقای دیگه ... اون روزا راستش انقدر ناامید بودم که فک نمیکردم حسین دایی دهه 70 هیچ وقت برگرده ... اما الان کاملا حرفمو پس میگیرم ... حسین...
-
خورشید خانوم ...
شنبه 6 خردادماه سال 1391 23:34
گوشی را در دستم جابجا میکنم و صدای ابی را کم ... دختر ِ توی اتوبوس نگاهی در آینه میکند به آرایش غلیظش و سعی میکند مرتبش کند ... شال تقریبا از سر افتاده اش را مرتب میکند و با حرص به دختر همراهش از گشت ارشاد ک امروز آمده در مغازه شان و به مانتواش گیر داده بد میگوید ... [... خورشید خانوم چارقد مشکی نمیخواد ... ]دختر...
-
In Your Arms ...
جمعه 5 خردادماه سال 1391 22:28
آنجــا که بــازوان تــو شـروع مــیــشـــــــــود شروع زمــزمــه های آرام دنــیـــاســــت مــــــــرا در بـــرمیـــگــیـــرنـــــــــد ... همه چیز زیبــا و زیــبــاتـــر می شود ... و لبهای من از ضیافت لبخند سرخـــوش ...
-
Alone In Rain ! ...
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 19:43
غروب جمعه ... باران ببارد و دستی نباشد در آغوشت گیرد ... تنها ترین آدم روی زمین میشوی .... ____ عکس از دانیال انصاری ...
-
Paint The Pain ! ...
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 00:48
نقاش باشی مزنه یک دل چند است این روزها ؟! ... یک دل که آبی باشد ... سقفش آسمان باشد ... برای همه جا داشته باشد ... حتی برای آنهایی که شکستندش ! .... یادت باشه تمام جاهایی که ریخته را باید از نو بسازی ... تمام سیاهی ها را سپید سپید کنی ... سخت است ؟! ... نقاش باشی ! نگفتی ... چقدر میگیری دلم را آبی آبی کنی ؟! ... ___...
-
بیـــــا تـــــا بــــرویـــــم ! ....
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 13:03
استخاره میخواهم چکار ... با تو می آیم تا ستاره ها ... بگذار ساکم را ببندم ... یکی دو دست آغوش میخواهم ... همین کافی ست برای سفر با تو ... برویــــــــــــم ... پیاده یا سواره ؟! ... چشمانت را ببند ... باد ما را سوار میکند و می برد همان جا که می خواهیم ... بیــــــا تـــا بــرویــــم ... _____ عکس از دانیال انصاری ...
-
استعدادهای کشف نشده ! ...
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 18:02
بعد یه پسری بود امروز تو اتوبوس ... داشت همزمان با یه گوشی حرف میزد و با یه گوشی دیگه اس میداد و با چند تا دختر هم تیک میزد !! ... تو مسیر یک ربعی به سه نفر شماره هم داد حتی !! ... خواسسم بگم همچین استعدادهای کشف نشده ای هست تو این کشور !! ... :دی
-
همان بیدٍ لیلا ! ...
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 23:19
تمام تنم آمــــــــدنـــــت را فریـــــــــــــــــــــــ ــــــــــاد میزنند ... متظرتـــ میمانمـــــــــــــ .... زیر همان بیــد مجنـــون .... سر همــــان کـــــــــــــــــــوچـه ی بن بســـــــــت ...
-
فانــــــــــــوســـــــ ...
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 14:09
یکـــــی از همـــــــین روزهــــــــــا جــــــــــاده کــــــوتاه میـــــــشـــــــــود ... مـــــــــــــــن مـــــــیـــشــــــــوم فانـــــــــــــوس ... تـــــــــــو میشــــــــــوی مســــــــافری کــــــــــه می آیــــــــد از راه دور ....
-
Alone Window ... Alone Girl ...
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 19:33
این جـــــا را بــــبـــــیــــــــــــــــــن ... دریچه ای مانده تنهــــــــــــا ... بادستانی در ســـــایه ... و چشمـــانی در راه ... که خاطره را می پاینــــــــــــــد ...
-
happy days ... !
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 23:38
بگیر دستهایم را ... روز را ببین چه شاد میگذرد ... باران را نگاه کن از پنجره ای که صبح را برایمان فریاد میکرد ... محکمتر بگیر دستهایم را ... بدون دستهایت روز غم بار است و آسمان خیس ... ! تشکر و روی ماهتونو ماچ نوشت ! : یه عزیزی خصوصی گذاشته بود برام که بگم چی قبول شدم و اینا ... دیگه تقریبا همه بچه هایی که اینجا رو...
-
فاحشه ! ....
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 13:58
زن و مــــــــــــــــرد نــــــــــــــــدارد کـــــــــــــه ... در آغوش مــن باشــــی و با یـــاد دیگــری در گوشــــم شــــــعر زمـــزمـــه کنـــی فاحــــــــــــــــــشـــــــــــــه ای .... بفرمایید رادیو بیب ...
-
without U !!
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 23:30
امروز نبودی ... اما خیلی چیزها بود ... من بودم ... باران بود ... چتر بود ... بغض بود ... آه بود ... همراه همیشگی ام هم بود ... جای خالی ات را میگویم ...
-
Rain ...
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 00:51
آسمون هم غرورشو شکست ... با یه جیغ بلند بغضشو شکست ... - بعد از تقریبا یه رعد و برق به شدت وحشتناک بارون قشنگی داره میاد ... ۰۰:۵۰ ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 00:48
یادگرفتم هرامدنی رفتنی در پی دارد ... یادم دادند که نباید قاصدکها را آواره کنم ... آواره شان نکنم و برگشتن توی نایافتنی را روی دوششان نگذارم ... تو چه آموختی از اینهمه رفتن و نیامدن ؟!
-
call me ...
جمعه 28 مردادماه سال 1390 20:30
حالا هرچقدر هم که زنگ بزنی فقط یک چیز خواهی شنید : مشترک مورد نظر بعد از تو در شبکه احساسات موجود نمی باشد , لطفا بعدا تماس نگیرید !!! ... -عجیب بی حس و بی برنامه شده زندگیم ... -باتشکر از کیانا :دی -
-
friends ...
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 18:22
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 برای بعضیها دوستیها تاریخ انقضا دارند ... اولش خیلی شیک و رسمی از پاکت در می آوردند دوست را ... استفاده شان که تمام شد ... بهترش را که یافتند ... خیلی لطف کنند یه کیسه زباله حرام میکنند ... دوست را میگذارند داخلش ... تمام خاطرات چسبیده به ان را هم...
-
hopeless!
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 15:21
چه زود دود شد آرزوهایی که داشتیم ... زرد شد ساقه ی سبز امیدمان ... مگر کجا کاشته بودمش ؟! ... -؛گمونم؛ درست از آب درنیومد ... روزای خوبی نشد ... نشد اونی که باید بشه ... - کاوه آفاق - شال
-
اسم تو بارونه ... عطر تو همراشه ..
شنبه 8 مردادماه سال 1390 14:17
میدانی چقدر حرف دارم برای گفتن ؟! چقد گوش میخواهم برای شنیدن ؟! همه را خلاصه میکنم در نگاهم ... مطمئنم که حرفهایم را میفهمی ... شکر برای بودنت ... شکر برای داشتنت ... شکر برای فهم نگاهم ... -روزای خوبیه به گمونم ... - حالم عوض میشه - شادمهر ...
-
تاوان ...
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 10:58
خواب میدیدم ... نشسته بودی روبرویم ... می خواندم برایت این سطرهای در هم را ... برق می زد چشمانت ... نگاه کردیم و کردیم و سرد شد چای ... کاش تاوان هرنگاهی همینقدر ساده بود ... به اندازه ی سرد شدن یک چای ... Scorpions - Rock You Like A Hurricane -سواد بانک ملی در حد لالیگا !
-
Hug Me ...
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 18:52
بغلم کن ... بذار تنم سامون بگیره ... بذار عطر تنت بشوره خستگیا رو از تنم ... بشوره و با خودش ببره نبودن ها و نداشتن هات رو ... p.s 1 : جمله ی اول یکی از دیالوگهای فیلم جرم ه ... p.s 2 : معین - همدم p.s 3 : virgin black our wings are burning
-
قاصدک ...
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 16:04
نه بادی ... نه نسیمی ... نه بادبادکی ... نه حتی قاصدکی ... که بگویم برایش ... حرفهای مانده را ... برساند به تو ... دوستت دارمهای نگفته را ... * خوشبختانه یا حتی متاسفانه! این نوشته ها هیچ مخاطب خاصی نداره ... ** رادیو تهران - تموم چیزا
-
هوایت ...
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 15:55
دلم هوای کاغذ کرده ... هوای شعر و شراب و موسیقی ... می بینی ... می بینی چه کلمات زشتی می شوند وقتی به جای تو می نشینند ... تا نگویم دلم هوای تو کرده ... هوای تو و تو و تو ... * جمله ی اول برای شعری از امیر آقاییه ... ** زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست ... آنقدر سیر بخند که غم از رو برود ... ** حافظ عشق است - اوهام...