تعطیلم من چقدر :دی

فرض کن همینجوری خوش و خرم داری زندگی میکنی و درستو میخونی و فعلا وبلاگ نویسی رو تعطیل کردی ... بعد یهو از یکی میشنوی وبتو میخونه که هنگ میکنی ... بعد به واسطه ی همون میفهمی که کیا تا حالا وبتو میخوندن و تو خبر نداشتی و هر اراجیفی دوست داشتی مینوشتی ... بعد میشینی با خودت فک میکنی که خب چون میخونن از این به بعد همه چیز رو ننویسم ... بعد به خودت میگی زر مفت نزن ... وبلاگ تو به هیچ کس مربوط نیست و جالب اینه که مامانت هم باهات هم عقیده ست ( :دی ) بعد میری تو فیس بوق ( :دی ) همینجوری اتفاقی دونه دونه فامیلا رو می یابی و میبینی تو چقدر بی خبری از دور و برت ... میبینی دختر داییت ویولون میزنه و تو بی خبری ... می بینی شاعره و تو بی خبره ... میبینی پسرداییت تازه استانبول بوده و بازم تو بی خبری ... یا پسرداییات عین تو scorpion بازن و تو فکرشم نمیکردی ...یا دختر داییت که الان آمریکاست و تو سال به سال میبینیش چقدر متفاوته با اونی که تو میشناسی ... بعد هی همینجوری هنگ میکنی ... دقیقا من الان اینم ... چقد از دنیا عقبم من ... :دی


نکته کنکوری نوشت : دقت کردی من فقط از فامیل نن جون ( مادر سابق :دی ) بیخبرم ؟


عذرخواهی نوشت : شرمنده همه ی اونایی که سر میزنن و من فقط درجواب میخونمشون و با این دایال آپ زاقارت نمیتونم کامنت بذارم ...


ناامید نوشت : قلمچی اولمو به شدت خراب کردم .. ترازم شده نزدیک 6000 ... پاک ناامید شدم از خودم :دی


آهنگ نوشت : اتاق آبی – the ways شرمنده خودتون برید لینکشو پیدا کنید :دی


تولد نوشت : به ایام ملکوتی تولدمان نزدیک میشویم ... تبریک بگویید :دی


این پست صرفا واسه پایین رفتن پست قبل است و ارزشی ندارد :دی