خواب میدیدم ... نشسته بودی روبرویم ...
می خواندم برایت این سطرهای در هم را ...
برق می زد چشمانت ... نگاه کردیم و کردیم و سرد شد چای ...
کاش تاوان هرنگاهی همینقدر ساده بود ...
به اندازه ی سرد شدن یک چای ...