این روزها آهنگ منصور (بری باخ)رو میذارم با صدای بلند و شروع میکنم به بالا پایین پریدن با این هیکل! که مثلا یعنی دارم ترکی میرقصم ...
خیلی وقتا بابا باهام همراه میشه و از اون رقصای مخصوص خودش رو اجرا میکنه ... و مامان با چشای شاد دست میزنه و میخنده ....
و بابا ... بابا این روزا خوبه ... یعنی احساس میکنم خیلی خوبه ... بهار که میشه همه چی خوب میشه حتی بابای افسرده ...
میرقصیم و میخندیم و باهم دست میزنیم و گاهی اوقات جای رامین خیلی خالیه ... گاهی اوقات که نه ... بیشتر وقتا ...
و میگذره این روزای پرتنش ...
و تنها چیزی که این وسط خیلی اذیت میکنه اینه که من از بچگی همیشه فک میکردم تو این آهنگ میگه بریبا(ترکی شده ی فریبا! ) اما حالا میبینم نه بابا میگه بری باخ و الان به شدت احساس افسردگی میکنم :دی ... سوختن ندارد همی ؟ :دی