- اوووول... چطططورررری دخترررر...کجایی تو...دلم تنگ شده برات...بابا یه زنگ تفریحی ...یه خبری...مرررسی که کامنت گذاشتی...خوشحال شدم...خودت باید حال خودتو خوب کنی...مام کمکت میکنیم...خوب باشی و موووفق
سلام مبارک باشه. اینجا چقدر خارجیه! تا حالا ندیده بودن نظرات پست این طرف یا اون طرف باشه. همیشه پایین و بالا بود.
همونطور که دل گرفتن عنوان ندارد باید بگم انتها هم ندارد! نه اینکه بخوام نا امیدت کنما...اتفاقا برعکس! می خوام بگم اگه قبول کنیم همینه که هست، راحت تر باهاش کنار میایم و بیش از حد غصه نمی خوریم. دل ما آدما بدجوری بگیر نگیر داره. متاسفانه کنترلش هم دست خودمون نیست زیاد!
یه چیزی بگم حال و هوامون عوض بشه!... کامنت بالا رو در حالتی کاملا جدی و حسی گذاشتم ولی حالا که میخونم یاد اون جکه میفتم!...همون که میگفت "به نام خدایی که هر چه میکشیم از اوست!"...
کلی گشتم تا قسمت نظر دادنشو پیدا کردم... ما بی معرفتا دفعه ی اولمونه میاییم اینجا... چرا دل شما گرفته حاج خانم؟ خیلی سوالم مسخره بود نه؟ خودم فهمیدم...
...دختر کوشای آبان.. خداییش این وبلاگستون بدون کامنتای تو یه چیزی کم داره !!...اما اشکالی نداره...۸-۹ ماه دیگه فعال و پرانرژی میپری وسط میدون...با خبرای خوش و خرم...اونوقت یه عاااااالمه حرف داری واسه گفتن...مام گوش میشیم واسه شنیدن...نه ببخشید چشم میشیم واسه خوندن...
چطوره سر من داد بکشی... هر قدر که دلت میخواد بلندتر داد بکش... تا حال که گنگ بودم... اکنون کر میشم... هر وقت که دوست داشته باشی کور... خیلی ولخرجی نکردم... کسی که دل نداشته باشه... اینهمه چیز به کارش نمیاد...
salam azizam man avalin bare inja meyam ..vaghtii fahmidam konkouri hasti tamame lahze haye sale pisham jolom mojasam shod...vay...ajab roozaii bood ba in k sakht migzare vali zood migzare...b ghole in tablighe k man vaghti mishnidamesh halat tahavo behem dast midad:emsal havasetan ra jam konid...vali aslan esteres nadashte bash...b harfe hishkiam ahameyat nade faghat boro jolo bedoone tars
در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان (در زمان محمدرضا شاه پهلوی) به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که: «شجاعت یعنی چه؟» محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود: «شجاعت یعنی این!»و برگه خود را سفید به ممتحن تحویل داده و رفته بود. برگه آن جوان، دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا (!!!) به ورقه سفید او نمره 20 دادند. فکر میکنید آن دانش آموز چه کسی می توانست باشد؟... دیدم هم ماه هستیم، گفتم سر بزنم... اندکی از نوشته ها را خواندم... گذاشتم دوباره سر بزنم. یک باره تمام نشوند...
...خودمم نمیدونم عزیزم که چرا وقتی میام نت...همش تو فکر توام...شاید چون امسال نسیم هم کنکوری بود و درکت میکنم چقدر صبوری و سختکوشی میکنی...اما همونطور که او نتیجش رو دید...تو هم حتما حتما نتیجه خوبی میگیری... امشب تولد داریم...تولد کیامهره..تو وبلاگستون جشنه... ..جات خالیه...اومدم سری بهت بزنم که دلت نگیره...بازم میام...
ازون موقع که از اون بلاگم رفتم بازم جاهای دیگه نوشتم اما جز معدودی به کسی ندادم آدرساشو!الان تلاش کردم بکامنتم نشد!:( تو ریدرم هستی فریبا...دوس دارم بیای بلاگ جدیدم (مینروا)
باور میکنی چند بار اومدم پیدا نکردم نظراتت رو ...هی با خودم میگفتم وا یعنی چی اونوقت من نمی تونم برای دختر جان ابان کامنت بنگارم ....الان کفشش کردم ...پس من یه بهار کافش هستم ...
سلام فریبا خوبی؟ بابا از رو لینک کامنتت واسه "آبان" اون یکی وبم رفتم اون وب قبلیت دوباره از اونجا اومدم اینجا د.وباره از اینجا کلی گشتم و بالا پایین رفتم تا کامنتونی تو پیدا کردم! باور کن پاهام درد گرفت از بس از این سر وبت رفتکم اونور و دوباره برگشتم آخه این چه قالبیه؟!!! نیلوفر ایشالله خدا یه توفیقی بههت بده قسمتت شه و من بطلبم بیای جبران کنی! اهان راستی تواین اسمایلای بلاگ اسکای اینو بیشتر از همه می دوستم :
...سلااااااام...عجب لطفی کردی تو و اومدی بهم سر زدی...خیلی شادمونم کردی عزیز...بازم فرصت کردی ازاین مرحمتها بفرماااا... ...خداییش جای ایکونهای بوس و بغل خالیه اینجا...(بووووس)
- اوووول...

چطططورررری دخترررر...کجایی تو...دلم تنگ شده برات...بابا یه زنگ تفریحی ...یه خبری...مرررسی که کامنت گذاشتی...خوشحال شدم...خودت باید حال خودتو خوب کنی...مام کمکت میکنیم...خوب باشی و موووفق
حال همه ی ما خوب است ...
اما تو باور نکن
خانوم مهندس ، این روزها هیچکس حالش خوب نیست
نازی.. خب سرتو بذار روشونه ی داداش کلاسورت ! برادر به درد همین وقتا میخوره دیگه
البته این دل گرفتن ها موقع درس خوندن و فکر کردن به اهداف طبیعیه..
سلام مبارک باشه. اینجا چقدر خارجیه! تا حالا ندیده بودن نظرات پست این طرف یا اون طرف باشه. همیشه پایین و بالا بود.
همونطور که دل گرفتن عنوان ندارد باید بگم انتها هم ندارد! نه اینکه بخوام نا امیدت کنما...اتفاقا برعکس! می خوام بگم اگه قبول کنیم همینه که هست، راحت تر باهاش کنار میایم و بیش از حد غصه نمی خوریم. دل ما آدما بدجوری بگیر نگیر داره. متاسفانه کنترلش هم دست خودمون نیست زیاد!
امان از دلتنگی که هرچه میکشیم از خود بی معرفتشه...
یه چیزی بگم حال و هوامون عوض بشه!...
کامنت بالا رو در حالتی کاملا جدی و حسی گذاشتم ولی حالا که میخونم یاد اون جکه میفتم!...همون که میگفت "به نام خدایی که هر چه میکشیم از اوست!"...
چرا عکس آواتار کنار کامنت من اینشکلیه!؟...یعنی وبلاگت دوربین تشخیص چهره هم داره!؟
چیزی نیست آرومت کنه؟....یعنی یه رفیق هم نیست
ولی اون بالایی هستا ....بی منت به حرفت میگوشه
یه سری دلتنگیام بی بهونه هستش که یه خورده همچین بد اذیت می کنه آدمو
سلام
حال و احوال؟ شما خوبید؟ آقا داداش خوب هستند انشالله؟ سلام برسونید خدمتشون.
انشالله این دلتنگی ها هم میگذره.
بیا سر من داد بزن ! اما سرتو بذار روی شونه ی ژدر و مادرت ! از اونا بهتر گیر نمیاری !
این نیز بگذرد و چون بگذرد غمی نیست
منم دختر آبانم..شبیه تو
کلی گشتم تا قسمت نظر دادنشو پیدا کردم... ما بی معرفتا دفعه ی اولمونه میاییم اینجا... چرا دل شما گرفته حاج خانم؟ خیلی سوالم مسخره بود نه؟ خودم فهمیدم...
راستی چی قبول شدی؟ الان تو دلش میگه ساعت خواب...
این عکسه چیه جلوی کامنت من گذاشته؟
سلام خانومی
نکنه فراموشم کردی؟!
منو یادت میاد؟
منم دختر آبانم! مثل تو!
...دختر کوشای آبان.. خداییش این وبلاگستون بدون کامنتای تو یه چیزی کم داره !!...اما اشکالی نداره...۸-۹ ماه دیگه فعال و پرانرژی میپری وسط میدون...با خبرای خوش و خرم...اونوقت یه عاااااالمه حرف داری واسه گفتن...مام گوش میشیم واسه شنیدن...نه ببخشید چشم میشیم واسه خوندن...

ایشااااااااااااااالله که همش خبرای خوش باشه :دی
چطوره سر من داد بکشی...
هر قدر که دلت میخواد بلندتر داد بکش...
تا حال که گنگ بودم...
اکنون کر میشم...
هر وقت که دوست داشته باشی کور...
خیلی ولخرجی نکردم...
کسی که دل نداشته باشه...
اینهمه چیز به کارش نمیاد...
مرسی
salam azizam man avalin bare inja meyam ..vaghtii fahmidam konkouri hasti tamame lahze haye sale pisham jolom mojasam shod...vay...ajab roozaii bood
ba in k sakht migzare vali zood migzare...b ghole in tablighe k man vaghti mishnidamesh halat tahavo behem dast midad:emsal havasetan ra jam konid...vali aslan esteres nadashte bash...b harfe hishkiam ahameyat nade faghat boro jolo bedoone tars
چشم :دی ولی خب سال بدیه درکل ...
سر من داد بزن :دی
سرتو بیار جلو بزنم :پی
در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان (در زمان محمدرضا شاه پهلوی) به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که: «شجاعت یعنی چه؟» محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود: «شجاعت یعنی این!»و برگه خود را سفید به ممتحن تحویل داده و رفته بود. برگه آن جوان، دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا (!!!) به ورقه سفید او نمره 20 دادند. فکر میکنید آن دانش آموز چه کسی می توانست باشد؟... دیدم هم ماه هستیم، گفتم سر بزنم... اندکی از نوشته ها را خواندم... گذاشتم دوباره سر بزنم. یک باره تمام نشوند...
...خودمم نمیدونم عزیزم که چرا وقتی میام نت...همش تو فکر توام...شاید چون امسال نسیم هم کنکوری بود و درکت میکنم چقدر صبوری و سختکوشی میکنی...اما همونطور که او نتیجش رو دید...تو هم حتما حتما نتیجه خوبی میگیری...
..جات خالیه...اومدم سری بهت بزنم که دلت نگیره...بازم میام...
امشب تولد داریم...تولد کیامهره..تو وبلاگستون جشنه...
مرسی مامانگار منم همیشه میام نت فکر شمام
دلمان تنگید...کجایی دختر؟
پی درس و مشق :دی
ازون موقع که از اون بلاگم رفتم بازم جاهای دیگه نوشتم اما جز معدودی به کسی ندادم آدرساشو!الان تلاش کردم بکامنتم نشد!:(
تو ریدرم هستی فریبا...دوس دارم بیای بلاگ جدیدم
(مینروا)
مینروا جونم منم خیلی کم میام
اون موقعی سخته که اون یه نفر که میتونستی براش گریه کنی و آرومت کنه رو از دست بدی!
لعنتی تو چرا همیشه باید نگفته های منو بگی ؟ هان ؟
باور میکنی چند بار اومدم پیدا نکردم نظراتت رو ...هی با خودم میگفتم وا یعنی چی اونوقت من نمی تونم برای دختر جان ابان کامنت بنگارم ....
الان کفشش کردم ...پس من یه بهار کافش هستم ...
مرسی کافش جان :دی
سلام فریبا
باور کن پاهام درد گرفت از بس از این سر وبت رفتکم اونور و دوباره برگشتم 
نیلوفر ایشالله خدا یه توفیقی بههت بده قسمتت شه و من بطلبم بیای جبران کنی! 
خوبی؟
بابا از رو لینک کامنتت واسه "آبان" اون یکی وبم رفتم اون وب قبلیت دوباره از اونجا اومدم اینجا د.وباره از اینجا کلی گشتم و بالا پایین رفتم تا کامنتونی تو پیدا کردم!
آخه این چه قالبیه؟!!!
اهان راستی تواین اسمایلای بلاگ اسکای اینو بیشتر از همه می دوستم :
قربان قدمتان :دی تولدتت هم پیش پیش مبارک
شما هم که بله...برای حل مشکل تخلیه روانی باید ازدواج کنی!
جاااااااااااااااااااااااااااااان ؟:تعجب !! :دی
...سلااااااام...عجب لطفی کردی تو و اومدی بهم سر زدی...خیلی شادمونم کردی عزیز...بازم فرصت کردی ازاین مرحمتها بفرماااا...
...خداییش جای ایکونهای بوس و بغل خالیه اینجا...(بووووس)
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
آره همیشه لازمه که یه نفر باشه...
همیشه لازمه باشه و هیچوختم نیس ...
قدم سر بلاگمون گذاشتید جناب جمشاک :ذی
سلااااام.. کجایی پس؟ سایه ات مثل برادر گرامیت سنگین شده که !
دلم تنگ شد گفتم بیام یه سری بهت بزنم
به عنوان یه مشاور قلمچی بهت میگم که ترازت برای آزمون اول فوق العاته هو بوده
اصلا خودتو دست کم نگیر